دانشگاه فقط دانشگاه نیست
چرا همه ی نوجوانان علاقه به حضور در دانشگاه دارند؟ چرا این احساس نیاز به ادامه تحصیل در دانشگاه ها در تمام مناطق کشور برای هر دو جنسیت آنقدر حائز اهمیت است؟ آیا همه تشنه ی علوم، فنون و هنرها به شکل دانشگاهی هستند؟ آیا برای ادامهی شغل پدری مدرک دیپلم کفایت نمی کند؟ آیا برای ورود به دنیای حرفه ای ورزش به مدرک دانشگاهی نیاز داریم ؟ و ...
واقعیتی که وجود دارد این است که دانشگاه در کشور ما تنها برای تحصیل نیست. و این یعنی فقط انگیزههای تحصیلی موجب ورود این خیل عظیم به دانشگاهها نیست. بیاییم امتیازات مختلف یک دانشجو را لیست کنیم:
دانشجو می تواند با مهاجرت از شهر خود زندگی مستقلی را تجربه کند.
اگر دانشجو در زمان دانش آموزی، روستایی یا اهل شهرهای کوچک بوده باشد و شهر مقصد، کلانشهر یا حتی پایتخت باشد که این مهاجرت صرفا استقلال نیست بلکه فارغ از رشته و دانشگاه، به تنهایی نوعی ترقی محسوب می شود!
دانشجو در دانشگاه، با توجه به تنوع جنسیتی، امکان تجربه نوع دیگری از استقلال را دارد. با توجه به ظرفیت محیط، فیلتراسیون حدودی سازمان سنجش، تنوع فعالیت های دانشگاهی و ...این امکان را دارد که در مدت زمان قابل قبولی همسر آینده خود را در این محیط با اطمینان بیشتری شناخته و انتخاب کند. امکانی که در کشور ما در غیر دانشگاه تقریبا در هیچ محیطی امکان پذیر نیست.
دانشجو می تواند در محیطی پر تکاپو به فعالیت اجتماعی و سیاسی بپردازد و از این طریق در دنیای این قسم فعالیتهای اجتماعی شناخته شود. اگر دانشگاهی که دانشجو در آن مشغول تحصیل است در سطح جامعه حائز اعتبار باشد، این مهم خود به منزله ی نوعی جایگاه اجتماعی برای دانشجو محسوب می شود.
دانشجو در مدت تحصیل با قشری معاشرت دارد که متصف به صفت دانشگاهی هستند. این قشر به تناسب فعالیت علمیشان از استاد تا دانشجو دارای صفاتی هستند که تعامل با آنها فوایدی دارد که در غیر دانشگاه یافت نمی شود. مثلا برقراری دیالوگ های اعتقادی، سیاسی، همفکری های حرفه ای در رشته تخصصی و ... .
ماهیت رشته های دانشگاهی اغلب تفاوت های قابل توجهی با هم دارند؛ مثلا تحصیل در رشته برق اساسا روحیه ی متفاوتی نسبت به رشته موسیقی می طلبد.
دانشجو که تا قبل از این به اجبار سر کلاس کنار دوستانی نشسته بود که مشخصا روحیه ای متفاوت از او داشتند، حال با قرار گیری در میان هم سن و سال هایی که تا حدود زیادی دغدغه های نزدیک به او را دارند (از لحاظ حرفهای ) و از نظر توانایی فکری تا حدود زیادی به موجب فیلتراسیون سازمان سنجش به او نزدیک هستند، دنیایی تازه و خوشایند را در جمع دوستان تجربه خواهد کرد.
دیدیم که چقدر انگیزه های متفاوتی می تواند باعث ورود نوجوانان به دانشگاه باشد. اما سوال مهم تر اینجاست که چرا در دیگر کشورها این چنین تمایلی برای ورود به دانشگاه ها نیست؟ بیاییم برای جواب به این سوال بار دیگر لیست امتیازات دانشجویی در ایران را نگاهی بیندازیم :
آیا نوجوان هجده ساله در کشور ما امکان استقلال از کانون خانواده را به غیر از این راه دارد ؟ آیا نوجوانان و جوانان در کشور ما امکان زیست در محیطی سالم و دو جنسیتی را به غیر دانشگاه دارند؟ آیا ساختار احزاب در ایران به نوعی هست که جوانان بتوانند در خارج از دانشگاه به فعالیت سالم سیاسی اجتماعی بپردازند و بدون پشتوانه دانشگاهی در تشکیلات ترقی کنند؟
آیا اینکه نوجوان ما بهترین بازیکن یک تیم بسکتبال خوب محلی باشد به اندازه ی کارت دانشجویی فلان دانشگاه اعتبار اجتماعی دارد؟ آیا یک جوان صاحب کسب و کار پر رونق جایگاه اجتماعی بهتری نسبت به دانشجوی معمولی فلان دانشگاه دارد؟
آیا مردم ما امکان معاشرت با قشر دانشگاهی و اصطلاحا فرهیخته و نخبهی کشور را در جایی غیر از دانشگاه و کسوتی غیر از دانشجو دارند؟ آیا بسترهایی برای تجمع و معاشرت کسانی که به موضوعات خاص علمی، فنی و هنری علاقمندند وجود دارد؟
با جواب به سوال های بالا متوجه می شویم که دانشگاه بار سنگین فقدان بسیاری از زیرساخت های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور ما را به دوش می کشد. پس بیاییم یا زیرساخت ها را ایجاد کنیم و یا با کمال خونسردی قبول کنیم که دانشگاه فقط دانشگاه نیست.
اما قضیه به همین جا ختم نمی شود و سوال بزرگتر این است که آنهایی که دانشجو نیستند پس چه؟ در واقع نیازهایی که دانشگاه به آن پاسخ می دهد، نیاز هایی عمومی هستند اما پاسخهای ما تنها مخصوص کسانی است که امکان تحصیل در دانشگاه را دارند. به عبارتی ما به تقاضایی عمومی، پاسخی خصوصی میدهیم ؛ مصداق بارز بی عدالتی!!